.........کوچولوی عزیز

بیدار شو

  بیدار شو، خورشید سوزان! دیگر وقت خواب نیست                                                  باید بیایی تا جهانم را روشن کنی. دیگرنخواب، و پرتو افشانی کن                                     برقص بگذار نورت در جهان تار...
29 بهمن 1390

پسرم

پسرم وقتی که تو دنیا میای به دلم رنگ جوونی میزنی پسرم وقتی میای با خنده هات، خونه دلم را آروم می کنی پسر پسر زندگیمون و پر می کنه به غیر تو از خدا چیزی نمی خواهیم خونه خالی خونه سرد ، خونه سرد و سوت و کور ، به امید داشتن تو این برامون سنگ صبور بابا ...
18 بهمن 1390

آهای آدمها

آهای آدمها می دونید زندگی یعنی چی؟ باهم بودن و برای هم تپیدن  یا بی تفاوت از کنار هم گذشتن شایدم همش کنایه و تکه انداختن  ... آخه چی بگم    به کی بگم خسته شدم از دست آدما   اصلا درکت نمیکنن   به دادت نمیرسن فقط عذابت میدن   نیش میزنن   خلاصه دل میشکنن اونم اساسی ازتلف کردن عمرم به خدا خسته شدم یک نفر نیست که ساده دل و صادق باشد وای! از اینهمه تزویر و ریا خسته شدم     نه زمین جای من ونه آسمان را خواهم چه بگویم که من از ارض وسما...
18 بهمن 1390

مامانی بیا دیگه

سلام مامانی الان که اینجا خیلی سرده  مامانی اگه بیای باهم برف بازی میکنیم وادم برفی درست میکنیم   اخی فکر میکنم تو اون سرما داری چی میکشی انشالله که حالتون خوب باشه.   خودتون رو گرم نگهدارید مامانم دیگه فکر نمیکنی وقتشه بیای ، فکر نمیکنی مامانی از اینکه نمیای پیشش چقدر داره زجر میکشه مامان نکنه اونجا جات خیلی خوبه یا دوست نداری از پیش خدا جون بیای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان جون من که هر چی از خدا میخوام یک کمی سرش شلوغه جوابم رو نمیده میشه تو ازش بخوای که بیای پیش مامانی تو اگه بخوای اصرار کنی میشه چون تو پاکی و پیش خدا عزیزی براش بگو مامان دیگه بی تو نمی خواد زنده باشه بی تو دیگه نمی خواد ...
16 بهمن 1390

یا امام زمان بشنو سخنم

  سلام بر کسی که در مراحل سخت زندگیم همیشه همراه من بوده و مرا یاری رسانده است امشب شب عزیزی است و من هم دلتنگ شما و حاجتمند. حاجتی که زندگییم متاثر از ان به غم و اندوهی تبدیل شده که یک چشممم را اشک و یک چشمم هم همواره پر از غم ودرد وشک امام عزیزم میدانم درک این درد و رنج برای شما میسر است میدانم که حاجتمندانی مثل من را با مدد خدا حاجت روا کردید پس چرا من را فراموش کردید . من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟ اي آنکه در حجابت درياي نور داري، دریایی از حلاوت ،دریایی از برکات. کی میدهی جوابم .کی مددی رسانی بر دل بی توانم .خسته شدم از همه جا .گم کرده ام مسیر را . یا امام زمان درمانده از همه جا . چشم انتظار ماندم، تا بر ش...
13 بهمن 1390

نامه از طرف بابا به خدا

به نام خداوند مهربان و هستی بخش به نام خدا ، تنها کسی که قادر و توانمند هست به نام خدا ، تنها کسی که با کوچکترین اراده اش می تواند بزرگترین کارها را انجام دهد به نام خدا ، به نام خدا ، و باز هم به نام خدا   ای خدای بزرگ و مهربان شما را به خدایی و خداوندیتون ، ای خدا به مهربانیتون ، ای خدا به بخشندگیتون ، ای خدا به بزرگیتون ، ای خدا به مهربانیتون ، ای خدا به گذشتتون ، و ای خدا ای خدا شما را به تنهاییتون ما را تنها نگذارید ،  ای خدا واقعا غیر از شما کسی هست که بتونه کمک ما بکنه؟ اصلا این چه سوالیه میپرسم! سوالی که  خود آدم پاسخش را بدونه که سوال نیست . ...
10 بهمن 1390

فرزند گلم

اول از هر چیز به نام خدای مهربان که ایشالله با لطفش کاری میکنه که تو دل همسرم تو فرزند گلم قرار بگیری و زندگیمون و شیرین تر کنی . انشالله سلام عزیز دلم فکر اینکه می خواهیم من و مامانت پدر و مادر بشیم از خوشحالی بدنم و می لرزونه و گاهی وقتها نه بهتر بگم اکثر وقتها وقتی به این فکر فرو میرم واقعا این چهره سختم و می شکونه و باعث میشه یواشکی اشک بریزم آره بابایی همون گریه یعنی گریه کنم  ولی نه اونجور گریه مثل مامانت  آخه مامانت خیلی دل نازکه و زود برات اشکش میاد اونم زیاد و همش تو آرزوی اینه که زود بیای تو دلش . فدای هر دوتون بشم ایشالله که زود میای پیشمون مامانت هم مثل من چشم انتظاره . بابایی پسر یا دختر خ...
9 بهمن 1390

نامه مامانی که خدا هم خدا کنه بخونه

  سلام فرزند عزیزم عزیزم یکساله که منو بابا در انتظار دیدنت لحظه ها رو میشموریم .  تا چند ماه پیش که اولین اثار به وجود اومدنت رو احساس  کردم ، وقتی تو بدنم جا گرفتی احساسم تغییر کرد حس اینکه موجودی با بدن من خلق شده حس قشنگی بود شایدم وصف ناشدنی . وقتی سلول هات رو دیدم مثل وروجک ها شناور بودی قربون شیطونی هات رفتم و اشک ریختم  گویی که تو یه انسان کاملی. اومدی تو دل مامانی  وجودت رو هر روز بیشتر باور میکردم نازت میکردم و برات ارامش ارزو میکردم . بابایی هم خیلی مواظب مامانو تو بود ولی نمیدونم چرا  نخواستی به دل مامانت بچسبی ، نمیدونم چرا فکر میکردم بغلم کردی بوت رو استشمام میکردم &n...
9 بهمن 1390

من میخوام داد بزنم

من میخوام  داد بزنم ، دیگه وقت رسیدن رسیده                                     بذارین باد بياد ، تموم ِ دنيا زير و رو بشه قصه ی اسب ِ سفيد نمیخوام  کهنه بشه     ...
9 بهمن 1390

همه ستاره هايی که برايت چيده ام

پسرم یا دخترم همه ستاره هايی که برايت چيده ام از شب های قشنگ ارزوهایم می رقصند روی دامنم برای لحظه ورودت دستانم را می گشايم با شاخه هايي پر از سيب سرخ با رودخانه  مهری که  جاری می شود  برايت   از تو دور نیستم هر روز را به یاد امدنت سپری میکنم   ...
9 بهمن 1390